نادر ابراهیمی تو کتاب آتش بدون دود میگه :
هیچ فرزند توانمندی به پدر پشت نمیکند ؛ حتی اگر سخت ترین دشمن اعمال و اندیشه های پدر باشد، هر پدری بخشی از تاریخ را با خود دارد، و پشت کردن به تاریخ مبارزه با آن نیست.
روزای خوبی نبود این روزآ، مامان داره جلوی چشآم آب میشه و میسوزه.داره زیر درد و فشار لِه میشه و حال بدنش خوب نیست ولی سرپاست! صبح تو بغلم سرد و یخ بود و دستمو گرفت و گفت : " دیدی اِبی رفت ؟ نری از پیشما من میمیرم ،بگو نمیری مادر بگو آروم بشم" گفتم نمیرم مامان تا زنده ام پیشت میمونم.
بابا
اورست همه روزای سختی و بیتابی
این چند روز جلوی چشآم ده سال پیرتر شد، آب شد، سوخت. داره زیر فشار و بدو بدو لِه میشه و حال دلش آروم نیست! شب رفتن دستمو گرفت و گفت " من نگران هوشت نیستم ، خیلی باهوشی ،خیلی عاقلی! ولی نگرانم که هدفت یادت بره زدی حاشیه زهرا باز رفتی خاکی ولی هستم هنوز. گفتم ماموریتت یچیزه اونم نگهبانی ولی تو زدی زیرش قاطیش خرید و فروش کردی. نکردی ؟"
قصه شدیم ،خاطره گفتیم ،اشک شدیم، عصبانی شدیم ،لبخند زدیم ، حل شدیم تو هم و یکی شدیم. دلمون صاف شد باهم گفت " دختر بمون پیشمون بهت ت احتیاج داریم ، ما نه جغرافیای کوچیک اینجا بهت احتیاج داره ،من نه ، آدمات صدات میکنن "
گفتم : حالا که بعد چهارسال دلمون صاف شد ،حالا که از همه خواستم برام دعا کنن ، میمونم ،همه چی سر جاشه
گفت: همه چی دلت قرص ،فرمونتو بچرخون برگرد تو جاده.
نادر ابراهیمی خوش گفته ، پشت کردن مبارزه نیست، پشت کردن کشتنه! من نمیخوام قاتل باشم! ولی شجاع چرا. من دیشب شجاع بودم و بابا پدر دختر شجاع.
+ نسرین عزیزم ممنونم ❤
+ به یادگار بماند که دیالوگ هامان یادم بماند
+ خوابشو کی دیدم؟ همون شبی که آخرین قسمت پیکی بلایندرز تموم شد، همون شبی که توماس سرش بالا بود چون کنارش خونوادش بودن ، چون دعواها تموم شد، چون یکی شدن ،چون دست همشون فندک بود نه فقط توماس! دیگه کابوس نبود.
تو بیداری ؟ نادر ابراهیمی ،آتش بدون دود یادم داد.
درباره این سایت